سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاکیهای آسمانی
ویرایش

درس عبرت

اولین باری بود که می آمدم گردان حمزه؛ از طرف برادر آذری،مسئول گروهانمان به مخابرات معرفی شدم؛ بچه های مخابرات از قدیمی های جبهه بودند؛«سیداصغرتوفیقی»«سعیدطالبی» «جوادسلطانی»«خسروسرشکی» و برادر«اعتمادی».

شب اول بود که توی جمعشان بودم. خوابیدم و دیگرچیزی نفهمیدم،تا نیمه های شب که از خواب پریدم.نمی دانم چرابیدار شدم.شاید به خاطر این بود که شب اول بودآنجا می خوابیدم و غریبی می کردم.اما چیزی که دیدم،منقلبم کرد.

همه بچه ها بیدار بودند و داشتند نماز می خواندند.یک عده داخل چادر بودند،یک عده هم رفته بودند حسینیه یا اطراف چادرها برای نماز شب.این موضوع را شب های بعد فهمیدم.آن موقع خیلی خجالت کشیدم،حتی رویم نشد بروم پیششان،پتو را کشیدم روی سرم و گریه کردم تا اذان صبح که بچه ها رفتند برای نماز صبح،آن وقت بود که من هم دنبالشان رفتم.

واقعه آن شب،برایم شد یک درس عبرت،از شب های بعد من هم قاطی آنها شدم و چیزی که برایم خیلی جالب بود،نوع بیدار شدن بچه ها و راز و نیاز هایشان بود.دوست داشتند سر و صدایشان مزاحم دیگران باشد و دلشان راضی نمی شد،حتی به خاطر نماز شب و مناجات آنها بقیه معذّب بشوند.

 

(مجموعه خاطرات آزادگان،ص125)





نوشته شده توسط : سید.....
      

راز نماز    

اى مهربان خداى‏

 

اى مهربان خداى: 

گم گشته‏ام تو بودى و کردم چو دیده باز

دیدم به آسمان و زمین و به بام و در

تابنده نور توست‏

هر جا ظهور توست‏

دیدم‏به هیچ نقطه تهى نیست جاى تو

خوش مى‏درخشد از همه سو جلوه‏هاى تو

اى مبدأ وجود!

از کثرت ظهور، نهان شد که کیستى‏

از هر چه ظاهر است، تویى آشکارتر ... مستور نیستى‏

نزدیک‏تر ز من به منى، دور نیستى‏

تو آشکاره‏اى ... من زین میان گُمم‏

کور ار نبیند، این گنه آفتاب نیست‏

نقص از من است، ورنه رُخت را حجاب نیست.

اى مهربان خداى!

در قلب من تبى است گدازان و دردناک‏

احساس مى‏کنم که به کانون جانِ من‏

سوزنده آتشى است که سر مى‏کشد به اوج‏

احساس مى‏کنم عطشى مست و بى قرار

اندر فضاى هستى من مى‏دود چو موج‏

این سوز عشق توست،

در من، چو جان نهان‏

احساس مى‏کنم،

درمان نسازد این تبِ من جز دواى تو

زائل نسازد این عطش، الّا لقاى تو

اى مهربان خداى!

احساس مى‏کنم خلائى در وجود خویش‏

کان را نمى‏برد ز میان، جز پرستشت‏

اى نازنین خداى!

احساس مى‏کنم که بود در سرشتِ من‏

سوزنده، یک نیاز

داغ نیاز را نزداید ز سینه‏ام‏

جز لذّت پرستش و جز نشئه وصال‏

مخمورى مرا به جز این مى، علاج نیست‏

مطلب عیان بود، به بیان احتیاج نیست‏

اى مهربان خداى!

تو، راز جان و مایه سرمستى منى‏

تو هستى منى‏

در عمق فکر و پرده جانم تویى، تویى‏

آرام دل، فروغ روانم تویى، تویى‏

هر جا نگاه مى‏دود، آنجا نشان توست‏

روشنگر وجود، رخِ دلستان توست. «1»

______________________________
(1). سرود سحر حجت‏الاسلام بهجتى شفق، ص 68





نوشته شده توسط : سید.....
      


پیامهای عمومی ارسال شده

+ آهنگران میخوند: یادشبهایی که بسیجی میشدیم شمع شبهای دوعیجی میشدیم این مصرع آخرمیدونین یعنی چی؟ عراق تومنطقه دوعیجی بمب فسفری مینداخت فسفربااکسیژن هواسریع ترکیب میشه وشعله ورمیشه بچه بسیجی ها زیربمب های فسفری گیرمیکردن وفسفربه تن این بچه ها میچسبیدوباهیچ وسیله‌ای خاموش نمیشدوآنهامیسوختن وصبح باد،خاکستراین بچه هاروباخودش میبرد کی فهمید؟ کی دلش سوخت؟ کی میدونه کی سوخت! کی میدونه چرادادنزدن وسوختن...

+ *الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر*

+ *شب های جمعه تا به سحر غبطه می خوریم بر زائران کرببلای تو یا حسین*

+ *7 سین مقاومت: 1_ سالار مقاومت (امام سید علی خامنه ای) 2_سید مقاومت (سید حسن نصرالله) 3_سپاه مقاومت (بسیج ) 4_سردارمقاومت (حاج قاسم سلیمانی) 5-سپر مقاومت (سوریه) 6- سمبل مقاومت (ایران) 7-سلاح مقاومت (بصیرت) این دنیا صاحب دارد !!!!!!!! ألـلَّـھُــــــمَــ ?َـجــــــــــِّـلْ لِوَلــــــیِـ?ْ ألــــــــــْـفـــــَـرَج*

+ *پلیس راه -> 201 -> 50 -> بست شیخ طوسی -> سلام آقا*



+ *اُف بر آن زندگی ذلیلانه ای که برای چهار روز بیشتر بودن و دیرتر مردن و چهار نان سنگک بیشتر خوردن انسان تن به هر ذلتی بدهد و پستی را بپذیرد.*

+ *ما را گُنه عاشقیِ زهراست* *بر ما همه این بلا که برپاست - ما را گُنه عاشقیِ زهراست از صبحِ اَزَل که در وجودیم - ما عاشقِ یاسِ رو کبودیم ما لب به الست او گشودیم - بر آتشِ عشق او چو دودیم*



+ به نماز سید که نگاه می‌کردم، ملائک را می‌دیدم که در صفوف زیبای خویش او را به نظاره نشسته‌اند. رو به قبله ایستادم. اما دلم هنوز در پی تعلقات بود. گفتم: «نمی‌دانم‏, چرا من همیشه هنگام اقامه نماز حواسم پرت است.» به چشمانم خیره شد. «مواظب باش! کسی که سرنماز حواسش جمع نباشد، در زندگی نیز حواسش اصلاً جمع نخواهد شد.» گفت و رفت. اما من مدتها در فکر ارتباط میان نماز و زندگی بودم....



+ 2th of December 2015 #arbaeen #arbaeen2015 #arbaeen_karbala آنچه باید از #جهاد-عاشورایی بدانیم:http://endnight.persianblog.ir/ #ashura #ashura_2015 #ashura_karbala #islam #shia #shia_islam #shia_religion #islam_shia #shia_blood #shia_mourning #shia_muharram #shia_images #karbala #kerbela #ashora #ashoora #day_of_ashura #ashura_in_iran #Ashures #?i?_muslim #?i? #Achoura #?????? #?????? #Ashur

+ *در سوگ نبی جهان سیه می پوشد در سینه، دل از داغ حسن می جوشد از ماتم هشتمین امام معصوم هر شیعه ز درد، جام غم می نوشد. اللهم صل علی محمد و آل محمد التماس دعا*